Dienstag, 7. Juni 2011

پاسخ به یک بیمار اسلامی بنام سحابی


پاسخ به یک بیمار اسلامی بنام سحابی   (نوشتاری از احمد پناهنده)

مقدمه
این مقاله در دی ماه 1388 هنگامی نوشته شده است که ملت ایران در عاشورای سال 88 با صدای رسا در همه سویش از اسلام و مذهب شیعه عبور کرده بودند.
اما همین سحابی وقتی که سقوط حکومت اسلامی را حس کرد نامه ای اندرزگونه برای ایرانیان خارج از کشور نوشت و در آن نامه آنها را از خشونت و سقوط دادن اسلام بر حذر داشت.
مقاله ی زیر پاسخ اندرز ِ بی مالیات سحابی است.
این نوشته را بخوانید تا مطلبی دیگر در این باره را که پاسخ به دوستانی است که از نوشته کوتاهم قلبشان جریحه دار شده است تقدیم ملت ایران بکنم.
با احترام

آقای سحابی
شما در نامه ی خود که خطاب به ما غربت نشینان بود، همه ی مقدمه چینی ها و اضافه گویی ها و اندرزهای بی مایه و بی مالیات را ردیف کردید تا جلوی سقوط اسلام، مذهب شیعه و همه ی دکانداران خرافه پروری در قدرت، که ملت سرفراز ایران در روز ِ سُفله پرور ” عاشورا ” از آنها به آهستگی اما با عمق ِ عمیق عبور کردند، را بگیرید.
وگرنه اگر چنین نمی شد و حکومت اسلامی و عمله های ایرانی کش و فرهنگ سوزش دست برتر را می داشتند، دست به سوی ما خارج نشینان دراز نمی کردید تا از خشونت ناکرده، ما را پرهیز بدهید.
چه کسی خشونت می کند و یا خشونت طلب است؟
به گواهی همین هفت ماهه ی مبارزات ِ شکوهمند در سراسر میهن ، ملت بزرگ ایران با همه ی سلایق و عقایدشان دست در دست هم برای ایرانی بدور از حکومت اسلامی و یا هر دینی با درایتی بی همتا و در بهترین شکل ِ ممکن ِ مسالمت، مبارزه شان را متمدنانه پیش برده اند. بدون اینکه از دماغ کسی خون جاری کنند.
و این در حالی است که همین ملت سرفراز ایران با چنین مسالمت بی همتا، ده ها قربانی داده است اما مقابله به مثل نکرده است.
بنابراین آیا بهتر نبود یقه ی حکومت گران و گزمه های آدمخوارش را می گرفتید و حداقل نیشی به آنها می زدید تا ملت ایران برای شما و حرف های شما تره خورد کنند؟
چرا امروز که فروپاشی حکومت اسلامی در همه سویش چشمان عاشقان ِ ایرانی آباد و آزاد را نوازش می دهد، شما سراسیمه به میدان شتافتید تا جلوی طوفان ملت ایران را بگیرید و همچنان این آدمخواران اسلامی را در حکومتشان پا برجا نگه دارید؟
آیا می دانید سی سال همین حکومت اسلامی با شمشیر همین اسلام ِ شما و به کمک های بی دریغ شماها هزاران نفر از ملت ایران را به شکل وحشیانه و بربر منشانه ای بدون هیچ انصاف وُ رحم وُ مروتی گردن زد و خانواده های بیشماری را متلاشی کرد و خون از چشمانشان جاری نمود؟
شما کجا بودید وقتی که دسته دسته از زندانیان بی دفاع را همین آدمخواران اسلامی در تابستان سال 67 گلوله در سینه و قلبشان خالی می کردند؟
کجا بودید وقتی که در خیابانها، گذرگاهها، کوه ها، دشت ها، جنگلها و حتی خانه های مردم، جوانان را به اسم سلطنت طلب، مجاهد، فدایی، توده ای و یا . . . تکه تکه می کردند؟
کجا بودید وقتی امیران و پایوران نظام پادشاهی را به بی رحمانه ترین شکلی پس از شم آجین کردن و پاره پاره نمودن گلوله باران می کردند؟
کجا بودید وقتی در دوران ریاست جمهوری ” اصلاحات ” دانشجویان معترض را در 18 تیر از ساختمانها با نام ” یا زهرا” به پایین می انداختند؟
فراموش نکنید شما در همان آغاز همین حکومت اسلامی عضوی از شورای انقلاب بودید که در کنار آدمخواران دیگر فتوای مرگ را تایید می کردید و یا در بهترین حالت چشمان خودتان را می بستید تا هر چه بیشتر بکشند و اسلام شما پیروز شود.
کارنامه ی شما هر ورقش چنان سیاه است که ورق های خاکستری در آن به چشم نمی آید.
آیا می توانید در کارنامه تان نشان بدهید که در نظام گذشته با خشونت مخالف بودید؟
آیا می توانید نشان دهید که در نظام گذشته تروریستهای آدمکشی چون مجاهدین و فداییان را حمایت نمی کردید؟
شما که امروز در نقش ریش سفید، دلسوزانه از غربت نشینان می خواهید که ” خشنوت ” را بکار نگیرند ( مقوله ای که در مورد غربت نشینان محلی از اعراب ندارد) آیا می توانید نشان دهید در مقابل کشتار ددمنشانه ی حکومت اسلامی در تابستان سال 67 اعتراض کردید؟
آن اعتراض ِ دیروز پیش کش شما. آیا حاضرید امروز که چند روز دیگر به عمر شما بیشتر باقی نمانده است با صدای بلند آن کشتار وحشیانه ی حکومت اسلامی را محکوم کنید؟
حداقل بهتر بود که شجاعت و انصاف را در این باره از آقای منتظری یاد می گرفتید که در پایانه ی عمرش برگ های خاکستری در کارنامه اش در چهارچوب همان اسلام نه در ایران به جای گذاشت.
نه ” پدر” گرامی
شما اگر امروز در این پیرانه سری ایچنین ملتمسانه از غربت نشینان می خواهید که مبارزه را به شکلی کنار بگذارند تا مثلن گزگ دست حکومت اسلامی ندهند، نه به خاطر احترام به غربت نشینان و ملت ایران بلکه برای نجات همین اسلام ِ حکومتی است که اینگونه ناشیانه و یا ساده لوحانه خودتان را بی آبروتر می کنید.
زیرا می دانم درد شما و همه ی یاران شما در جنبش ِ مسلمانان ِ مبارز، نهضت آزادی و کلن ملی-مذهبی ها بیش از هر چیز و هر ارزشی اسلام است.
گواه این گفته ی من خنثا بودن شما در مقابل از بین بردن میراث ملی، وارونه جلوه دادن تاریخ و ویرانی فرهنگ ایرانزمین است که ذره ای از این همه بیداد رفته بر ایران و میراث ِ گرانبهای ایرانی دلتان بدرد نیامد.
ای کاش در این سی سال حرکتی در جهت جدایی دین از دولت می کردید و دین و مذهب را به امر خصوصی مردم ارجاع می دادید. اما شما به عنوان یک فرد “ملی-مذهبی” که معلوم نیست چه صیغه ای است. همواره در جهت بقای دین اسلام و مذهب شیعه به ازای نابودی ایران فعالیت کردید و امروز هم که اسلام شما در خطر است پا برهنه به وسط میدان دویدید تا سقوط اسلام که همانا مرگ عقیدتی شما است، جلوگیری کنید.
و گرنه من شکی ندارم شما آنجاییکه بین دو انتخاب یعنی انتخاب بین ایران و اسلام در یک سر فصل تصمیم گیری قرار بگیرید، ایران را به پای اسلام فدا می کنید.
مگر اینکه شما حتا اگر یکبار هم شده کتبن و شفاهن بطور شفاف در این باره اعلام موضع کنید.
تازه از کی غربت نشینان از نظر شما عزیز شدند و می توانند در فعل و انفعالات درون ایران تاثیر بگذارند؟
شماها همه ی شما از طایفه ی اسلامی گرفته تا قبیله ی ملی-مذهبی همیشه حرفتان مگر این نبوده است که برای مبارزه باید به داخل ایران برگردیم؟
مگر شماها نبودید که در کنفرانس برلین از ما خواستید به ایران برگردیم تا بعدن در ” دریای ِ رأفت ” اسلامی شما بوسیله ی آدمکشان حکومت اسلامی گردن زده شویم؟
اما از طنز تاریخ، آن کسان که در واقع ناکسان این دوره و زمانه ی بیداد هستند و در برلین گلو پاره می کردند تا همگی مان را به دامان دولت ” اصلاحات ” به ایران باز گردانند، چندی نگذشت که خودشان و وزیر همین دولت ” اصلاحات ” به خارج آمدند و با کمک های بیدریغ ِ از ما بهتران بجای مبارزه با حکومت اسلامی در ایران با نیروهای مخالف حکومت اسلامی در خارج از کشور مبارزه می کنند و پرچم سه رنگ شیر و خورشید نشان را دشمن هستند.
و پنهان نمی کنند که می خواهند همین حکومت اسلامی را حفظ کنند و از سقوطش جلوگیری نمایند.
نه ” عموجان ” ما را به اندرز شما نیازی نیست بهتر است در این پیرانه سری، باقی عمرتان را اگر مانده باشد به ایران بیاندیشید. یعنی بیش از اسلامی بودن، ایرانی باشید و همراه ِ ملت ِ سرفراز ایران با تمامی ِ هستی تان با همین اسلام و مذهبی که ایران را ویران کرد و ایرانی را خوار، به مبارزه برخیزید تا آنها را به جای سزاوارش فروکشید.
به بیان دیگر اگر تا کنون نفهمیدید و یا نخواسته اید بفهمید، از این پس تلاش کنید، درک نمایید که اسلام همواره و همیشه، از آغاز هجوم گراز وارش تا کنون در جهت نابودی ایران و تهی کردن هویت ایرانی به امت اسلامی کوشیده است. پس بر شما است در همین چند روزه ی عمرتان چون یک ایرانی سرفراز بر این دین و مذهب سُفله پرور ِ اسلام و شیعه ی جنایتکار، انسان کش، ویران کننده ی ایران و خوار و ذلیل کننده ی ایرانی، در همه سویش به مبارزه برخیزید تا شاید حتی اگر هم شده یک برگ خاکستری در کارنامه ی شما باقی بگذارید.
برخیزید دیگر وقتی نمانده است و عنقریب است که مرگ به سراغ شما بیاید و جانتان را بگیرد.
آیا دوست دارید هنگامی که مرگ گلویتان را می فشارد به یاد و نام ایران بمیرید یا اسلام؟
به باور من شناختی که از شما و همه ی قبیله ی شما دارم، حتا اگر شما را همین اسلام تکه تکه کند، باز می گویید اسلام. زیرا که ایرانی نیستید و به غلط شناسنامه ایرانی در جیب دارید.
21 دی ماه 1388
نویسنده: احمد پناهنده
a_panahan@yahoo.de

Samstag, 4. Juni 2011

تفاوت مردم ژاپن و مردم ایران

بخشی از خاطرات ارنست واردر(مامور سیا در ژاپن)

ارنست واردر بعد از جنگ جهانی و بمباران هیروشیما و ناکازاکی مامور سی ای ا در ژاپن بود.در خاطراتش می نویسد:"طرحی بود که اگر بتوانیم در 4 نقطه توکیو تجمعات 2 تا 3 هزار نفره مهیا کنیم می شود امپراتوری ژاپن را به پایین کشید.خیلی سخت بود شرایط آن روزهای مردم ژاپن.پادشاه که ترکیبی از دیکتاتوری نظامی و استبداد فردی بود بی دلیل ژاپن را وارد این مرحله جنگ بی مورد کرده بود.ژاپنی ها گرسنه بودند و تحت فشار و این امپراتور شرایط سیاهی را به بار آورده بود.پدر وی نیز چنان دیکتاتوری داشت که اگر شالیکاران مالیات برنج را از سه بار بیشتر پرداخت نمی کردندبرای عبرت سایرین جلوی همگان گردن وی را قطع می کردند.هیروشیما و ناکازاکی روزهای سیاه ژاپن را کابوس کرده بود....پس اندیشه این بود اگر بتوان جریانی معترض را هر چند محدود به صدا دراورد مردم کوچه و بازار به آن می پیوندند و می توان از بعد احساسی اجتماع استفاده برد.بیشترین صحنه های دلخراش شهر هیروشیما را رسانه های خود امریکا به نمایش در می اوردند و فیلمها جهت توزیع وارد ژاپن میشد.حتی از طریق کره ما روزنامه های امریکایی را که مملو از عکس خرابی های جنگ بود وارد توکیو می کردیم و هیچ کس نپرسید که چراامریکا دست به تبلیغ علیه خودش و جنایت خود می زند......فکر می کردیم جمع کردن مردم بر ضد امپراتور خیلی در این شرایط راحت تر باشد ولی با تلاش زیاد شاید توانستیم دو یا سه تجمع 500 یا هزار نفری مهیا کنیم.هرگز نتوانستیم شعاری بر ضد امپراتور جا بیاندازیم.مردم زیر بار نمی رفتند و فقط شعار"امپراتور توضیح بده" را تکرار می کردند.مایک کاوندیز مشاور من گفت:ماموران بومی را در میان مردم فرستادیم تا شعار ضد امپراتوری ژاپن در تمامیت آن سر دهند.بعدها فهمیدیم که این ماموران بومی حتی خودشان نتوانستند چنین کاری کنند و یکی از انها که در منطقه شرقی توکیو این عمل را انجام داد در حد مرگ توسط مردم اسیب دیده بود.امپراتور بعد از مدتها بر صفحه رسانه ها ظاهر شد و گفت:می دانم معترض به من و شرایط هستید.ولی باید بدانیم که وضعیت ژاپن بخاطر اشتباهات همه ما!! بد و فقر و گرسنگی همه را تهدید خواهد کرد.خارجی ها که از ژاپن مقتدر هراسان هستند امروز تمام سعی خود را برای نابود کردن ما میکنند.پس مردم ژاپن چنان فکر کنید که تمام مرزهای ما بسته و ما برای نجات خود از فقر و گرسنگی باید در کنار هم شبانه روزی کار کنیم و دیگر از فردای سخنرانی حرفی از تجمعات نبود.ما باید به واشینگتون باز می گشتیم و گزارش میدادیم" من در تمام این سالها که در آسیا دور مامور بودم این مردم را حیرت آور دیدم و بی دلیل نیست که به این مرحله رسیدند.مقایسه کنیم با مردم خاور میانه.چند سال پیش که تحولات ایران را زیر نظر داشتم و هر چند باز نشسته ولی با دوستانم که در این باره مشغول به انجام وظیفه بودند ارتباط داشتم بسیار به یاد ماموریت توکیو افتادم.شاه ایران تحولات عمیقی را برای این کشور رقم زد.امروز مردم ایران بهتر حس می کنند که نباید دنبال مذهبیون می رفتند.ولی چقدر راحت این مردم ساده دل همپای منافع کارتل های نفتی دویدند تجمع کردند در نهایت خود باختند و برنده همه همکارانی بودند که مثل من وظیفه ای در تهران بجای توکیو داشتند!!!! .آنگاه فهمیدم ژاپن یک ابرقدرت خواهد شد ولی باور نمی کردم ایران زمان پهلوی این شود وگرنه سکوت نمی کردم
(کتاب در سپتامبر 86 نگاشته شده و وی در اکتبر 91 در گذشت):

یک قرن امپراتوری در شرق دور - چاپ انتشارات وسکانز-1994-چاپ دوم

چرا شاه باید میرفت؟



مردی بزرگ با اندیشه هایی بس بزرگ برای سعادت ملتش که قربانی جهل مردم و پلیدی عده ای ایران فروش شد

Mittwoch, 1. Juni 2011

اوج نفوذ ماموران گمنان امام زمان در صدای آمریکا و یا همسویی هدفمند این دو؟

پیش از ظهر امروز وبسایت خبری صدای آمریکا ،خبر از کشته شدن هاله سحابی طی هجوم ماموران حکومت میدهد و بعد از ظهر هم اعلام میکند که مرگ هاله سحابی در هاله ای از ابهام است.به این همکاری سیاسی_امنیتی دو دولت دوست و برادر، براستی باید تبریک گفت. حالا دست داشتن دویست شرکت اسراییلی در معاملات پنهانی با جمهوری اسلامی و یا ارسال سلاح توسط کشتی از فرانسه به ایران و صدها نمونه دیگر میگذریم!

فیلمی منتشر نشده از دیدگاه‌های عزت الله سحابی

سحابی:ما با فداییان اسلام و خود نواب رابطه داشتیم. در زمان دانشجویی دم از اسلام میزدیم و پنهان نیز نمیکردیم.تبلیغ برای اسلام میکردیمو پنهان نیز نمیکردیم. نواب هم با ما رابطه اش خوب بود...
قرآن 500 آیه احکام دارد ولی 6000 آیه معارفی داردکه اخلاق و حکمت و بینش میآموزد
ما روحانیت را به عنوان کارشناس قبول داریم نه حاکمیت...
مخالفت نهضت ،نجیب است و هیچگونه اقدامی که قدرت حاکمیت را تضعیف کند نمیگوید و تعقیب نمیکند