Dienstag, 25. Oktober 2011

مقدمه ای از داریوش همایون در ابتدای سفر نامه خوزستان(رضاشاه بزرگ)


این تنها کتابی است که بر سر نوشتن درباره آن به شدت احساس درماندگی می کنم. از کجای این کتاب بگویم؟ چگونه می توان در یک ستون محدود از آرزوها و اعمال شخصی سخن گفت که چپها و مذهبیون و به اصطلاح ملیون همگی هم صدا با روح الله خمینی همواره وی را «قلدر» و «بی سواد» نامیده اند؟ جز آنکه توصیه کنم: بخوانید! بخوانید تا دریابید ایران در هشتاد سال پیش چگونه بود! بخوانید تا دریابید کسانی که چند سال پیش جسارت کرده و خمینی مؤسس حکومت مطلقه ولایت فقیه را «بنیانگزار ایران نوین» نامیدند، چگونه قصد داشتند خرمهره ای را به ایرانیان قالب کنند! مذهبی ها! این صفحات تاریخ را بخوانید تا دریابید رهبران شما چه اندازه در راه پیشرفت و سربلندی ایران خیانت کرده اند! چپها و راستها! تاریخ معاصر وطن خود را آنگونه که هست بخوانید بدون آنکه آن را به سود سیاست و ایدئولوژی خود تحریف کنید اگرچه به قول پیش گفتار کتاب، رضا شاه «خود را دگرگون کرده بود و کشور را نیز سراپا دگرگون کرد اما آن گام اضافی را نتوانست رو به بزرگی بردارد. در تحلیل آخر، سنگینی واپسماندگی مادی و فرهنگی جامعه تازه بیدار شده از خواب سده ها بر او نیز افتاد و بدتر از همه توفان جنگ جهانی دوم ناگاه و نا آگاه در خودش پیچاند. سرنوشت تاریخی او از یک جنگ جهانی به جنگی دیگر ورق خورد. ولی با همه کاستیها و پایان غم انگیزش، چند رهبر سیاسی و چند کشور دیگر توانسته بودند در آن فاصله از چنان کارهای نمایان برآیند؟»



https://rapidshare.com/files/3448941723/سفرنامة_خوزستان.pdf


Keine Kommentare:

Kommentar veröffentlichen